آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره ی خون
گفتی تو «بلی» ، کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه ی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه ی سرخ، به ایثار تو سوگند!
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
شعر از : رضا اسماعیلی
درود رفیق
مرا بخوان به نام کوچکترین سرباز تاریخ
سربازی که از اسماعیل زمان خود بود نزد پروردگار
حسین مانند جد بزرگوارش کودکش را به قربانگاه آورد . البته با یک تفاوت بزرگ .
و ان تفاوت این است که نذر حسین پذیرفته می شود ولی نذر ابراهیم خیر .
موفق و جاوید باشید
بدرود
سپاس از حضورت رفیق :)
درود رفیق
در برابرام صحنه کربلا ناگهان به پهنه ی تمامی زمین کسترده شد و صف هفتاد و ئوتنی که به فرماندهی حسین در کنار فرات ایستاده است در طول تاریخ کشیده شد که ابتدایش از آدم - آغاز پیدایش نوع انسان در جهان آغاز می شد و انتهایش تا ..... آخر زمان پایان تاریخ ادامه دارد . آیا کسی هست که او را یاری کنند ؟
......................سلام بر تو ای وارث آدم ..........!!!
با کوچکترین سرباز تاریخ آپم و منتظر قدم های سبزت
موفق و جاوید باشید
بدرود
قشنگ بود عزیزم
مرسی
خرسی
آسمان
چقدر بلند است
و ستاره ها
چه با شکوه
و پرواز خیالم
چه تماشائی !
***
امشب
به هر ستاره
یک دامن اشک
خواهم بخشید
سلام [لبخند]
خوبی ؟
حضور گرمت در کنار من قابل تحسینه [لبخند]
ازین حیث ، بخاطر گرمای دوستیت ، سپاس [لبخند][گل]
من هم بیادت هستم
مواظب دل مهربونت باش ...
درود
ممنونم از شعر زیباتون